کمی با من مدارا کن
که خود را با تو بشناسم
من گم را تو پیدا کن
تو را از شب جدا کردم
تورا از قصه اوردم
نمی شد با تو بد باشم
نمی شد از تو بر گردم
کمی با من مدارا کن
صبوری کن تحمل کن
نه از برگم نه از جنگل
نه از باران نه از شبنم
نه ان مریم ترین مریم
منم هم سقف دیروزی
که عطر خانگی دارم
که دستان تورا باید
به شام سفره بسپارم
اگر سختم اگر دشوار
اگر سیل ومصیبت بار
اگر تلخم اگر بیمار
منم از عشق تو بسیار
من ان هم خون وهم گریه
نههنه
شعراتون قشنگه خواستید بدید واستون چاپ کنه من تبلیغاتی نیستم مثب شما بلاگ نویسم بزرگترین بلاگ داستان کوتاه
انتشاراتی داریم گفتم اگه شعر زیاد داری واست چاپ کنم
به ما هم سر بزن من خودمم گاه گاهی شعری داستانی میسرایم
یادت نره سر بزنی
من اومدم نیای نامردی خودته ولی میدونم میای با تبادل لینک هم 100 درصد موافقم